دیدی یه وقتایی یهو انگار به خودت میای میبینی دوست داری از همه آدما دور شی دیگه دلت نمیخواد با کسی حرف بزنی میفهمی دیگه دلت نمیخواد شماره هیچکسو رو گوشیت ببینی اون آدمایی که هروزمنتظر بودی ببینیشون الان ازشون فراری هسی دیگه جمعای دوستانه بهت حال نمیده دیگه قلیونو و سیگار حالتو عوض نمیکنه انگار دلت میخواد بری یه غار پیدا کنی پتو بپیچی دور خودت همونجا واسه صد سال بخوابی و بیدار نشی انگار یهو باتری
اجتماعی بودنت ته میکشه میدونی...بنظرم آدمارو باید از خودت دور نگه داری هر چی طرف دست نیافتنی تر باشه واست جذاب تره ولی وقتی این دایره دوستیه کوچیکتر میشه،مثلا هروز باهم حرف میزنین و همو میبینین واست تکراری میشه اون ادم الان یه همچین حسی دارم به دوستای دور و برمفقط میخوام از همه چیز فاصله بگیرم برگردم به قدیم...وقتایی که 6 صبح از خونه میزدم بیرون،هوا هنوز تاریکه تاریک بود 7 میرسیدم دانشگاه ماشینو پارک میکردم از کافه سر کوچه کاپوچینو شیرین میخریدم تنها یه گوشه مزه مزه میکردم طعمشو بدون اینکه به کسی نگاه کنم مستقیم میرفتم ته کلاس میشستم سرمو میذاشتم رو میز میخوابیدم اون موقعا هنوز قانع نشده بودم که کافئین روم تاثیر نداره خیلی مصمم روزی 40 تومن پول میدادم قهوه میخریدم اعتقاد داشتم باعث میشه خوابم نگیره و درسو بهتر یاد بگیرمبعدها به این نتیجه رسیدم چه کاریه 20 تومن اسپرسو میخرم تازه یه شکلات تلخم اشانتیون بهم میدن بهتر ازینه که این همه هزینه کنم و بازم سر کلاس بخوابم اون وقتا همه چیز یه حس و حال دیگه ای داشت یه وقتایی فک میکنم شاید به خاطر اینه که من درونگرام من تنهاییو دوست دارم و ازش انرژی میگیرم ولی از وقتی که با ادمای جدید دوست شدم و اجتماعی تر شدم دارم از اون محدوده ی امن خودم فاصله می 𝐆𝐫𝐚𝐲 𝐦𝐨𝐨𝐝...
ادامه مطلبما را در سایت 𝐆𝐫𝐚𝐲 𝐦𝐨𝐨𝐝 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : gray-mood بازدید : 78 تاريخ : شنبه 22 بهمن 1401 ساعت: 20:10